داستان از جایی شروع میشه که ما می ترسیم
و ترس مانع عبور ما از سختی و بدست اوردن فرصت ها میشه
ترس از مرگ ، ترس از حرف مردم و قضاوت شدن، ترس از فقر ،
ترس از آینده و ترس و بازم ترس و در این لحظه باید گفت که
انسان به حداکثر زوال نفسش میرسه
از عزت نفس تون مراقبت کنید دوستان
روز ها در مسیری که آینده ی من تحت تاثیرها و نتایجی که میگیرم قراردارند
در تصمیم گیری هایم توجه خاصی به حس و نشانه ها دارم
عاشقانه ها برایم بی معنی شده ،فقط و فقط مسیری که جلوی روم قرار داره رو می بینم و بس
خسته نمیشوم ، از پای نمیشینم و جنگ ها را یکی پس از دیگری پیروز میشوم
بر مسیری که دارم امیدوارم تا به بی انتهایی خودم برسم
جنگ هدف رسالت و درنهایت پیروزی
زنده باد آگاهی
در آیین جاودانگی کسانی را با خود همراه میکند که جوانمرد و نیکو سرشت باشند
در ادامه آمده
جاودانگی آبی ست که حتی پس از مرگ با بدن
تماس پیدا کند وی دوباره حیات پیدا کرده و تا
ابد زنده خواهد ماند تا در زمره ی نیکوسرشتان
باقی بماند.
حال باید گفت که این آب جاودانگی چیست و از آن کیست؟؟
پاسخش را فقط نیکو سرشتان و جوانمرد ها میدانند
باید گفت که آنها هم نمی دانند اما آن را دیده اند
میدونی وقتی فصل که عوض میشه درختا توی هر فصلی یه کاری میکنن
توی بهار شکوفه میزنن توی تابستون میوه میدن توی پاییز برگ هاشون
رو میتکونن رو زمین و زمستونم میرن به یه خواب درست و حسابی
تا بهار که دوباره رشد کنن و جونه بزنن ، میخوام اینو بهت بگم
که ما آدمام وقتی خواستیم رشد کنیم باید تغییر کنیم تغییر که کردیم
نصف کار انجام شدس تغییر مجبورت میکنه که رشد کنی چه خوب چه بد اما رشد کن
